
چاووشی خوانها
در زندگی ما آدمها گاه جنبوجوشی اتفاق میافتد که با زمانهای دیگر کلی متفاوت است. اتفاقی خاص که یکجور عجیبی آدم را درگیر میکند. خیلی وقت بود پیگیر یک صفحه گفتوگو بودم تا سراغ آدمهای خاص بروم.
حس میکردم تاریخ شفاهی ما داستانهایی بکر و دستنخورده از آدمهایی است که صدای گمشدهشان آدم را میتواند درگیر اتفاقی شیرین کند. اتفاقی که این روزها در محله ما خیلی جریان دارد. آدمهای روشنی که گردوغبار روزمرگیهایشان را بردهاند یک سرزمین پاک تکاندهاند و حالا در لحظه ورودشان یکی از همان تازهنفسهای قدیم با صدایی گرم میخواند و خیلیها بیهیچ واهمهای میگذارند اشکهای دلتنگیشان روی گونهها، سر باز کند.
نوار کاست قدیمی را گذاشتم توی ضبط، فکر نمیکردم بعد از این همه سال صدا این همه دست نخورده بماند. ناگهان صدای حزین و حسبرانگیزی داخل گوشم میپیچد. صدا با آن چیزی که سالها قبل شنیده بودم فرقی ندارد. همان تاثیر، همانسوز. صداها چند دقیقه بیشتر نیست، اما مرا یاد روزهایی میاندازد که این صداها یک محله را تکان میداد.
این روزها این صداها همراه آدمهایی میشود که یک جاهایی خاک پایشان را متبرک کردهاند. صدا که بلند میشود، دیگر کسی حال خودش را نمیفهمد. چاووشخوانها در گذشته، وقت رفتن و بازگشت، همراه حاجیها و کربلاییها بود ند و هنوز هم کموبیش این رسم وجود دارد، هر چند حالا مداحهای جوان جای چاووشخوانها را گرفتهاند.
چاووشخوانها هنگامی که کاروانی قصد عزیمت به زیارت عتبات را داشت با خواندن اشعار در محلهها مردم را مطلع میکردند
چاووشها
حاجکریم میگوید: آن قدیمها چاووشخوانی یک رسم بی بروبرگرد بود. آن زمانها که میگوید برمیگردد به ۶۰سال قبل و تعریف میکند: گاه جمعیت استقبالکننده آنقدر زیاد بود که راه رفتن حاجی را سخت میکرد.
او میگوید: مردم در همراهی با زائر فکر میکردند، همراه او هستند و دارند از همان سرزمین پاک برمیگردند، این اعتقاد آنقدر پاک بود که بعضیها حاجت خود را میگرفتند.
طاقنصرتمان را باد برد
حاجیمسعودی از اهالی سجادیه هم که تجربه یکبار سفر شیرین و بهیادماندنی بیتا... الحرام را داشته است، تعریف میکند: این سفر بر میگردد به ۲۸سال قبل، آن روزها رسم بود برای بازگشت حاجی، طاقنصرت میبستند و ما بعد از یک سفر ۳۰روز به شهر و خانه خودمان برگشتیم. یادم میآید روز برگشت من باد شدیدی میآمد و تابلوهای طاقنصرت برگشته بود و همه حواسشان رفته بود به آماده کردن دوباره آن، اما صدای چاووشخوان که بلند شد همه چیز فراموش شد، تازه آنجا بود که من فهمیدم چه نعمتی را از دست دادهام.
آیینها میماند
حاجی هنوز هم ایمان دارد آداب و رسوم شاید کهنه شود، اما محال است فراموش شود. او با اطمینان میگوید: تجملات هم نمیتواند جای این آیینها را بگیرد. حاجی تعریف میکند: با مدرن شدن زندگی، خیلیها اعتقاد دارند برنامههای معنوی رنگباخته است؛ اما تجملات هم نمیتواند جای آیینهایی را بگیرد؛ چراکه با روح اعتقادی و معنوی آدم سنخیت دارند.
حاجیهبتول موشانی از اهالی گلشهر است. او میخواهد تمام درآمدی که از تسبیحکشی به دست میآورد خرج سفرهایزیارتیاش کند. حرف از چاووش و چاووشیخوانی که میآید، تعریف میکند از همان قدیم مرسوم بوده دوستان و آشنایان به بدرقه کسانی میرفتند که عازم کربلا و مکه بودند و چاووشخوان نقش ارتباط صمیمانه بین اهالی را بر عهده داشت.
دوست داشتم صدایم برای دیگران بماند
کریم درویش که دم و نفسی گرم دارد، میگوید محل زندگیاش بین گلشهر و مهرآباد متفاوت است، میچرخد و هنوز هم نمیداند بیشتر کجا ساکن بوده است. او تعریف میکند: از قدیم عاشق اشعار بهویژه شعرهای مذهبی بودهام و برای خودم میخواندم، اوایل فکر میکردم این صدا برای من جذاب است، اما خوب که دقت کردم دیدم خیلیها این صدا را دوست دارند، از همانجا بود که کار من برای دم گرفتن در مجالس مکهایها و کربلاییها شروع شد.
حاجکریم تعریف میکند: چاووشخوانها افرادی خوشصدا و آشنا به اشعار مذهبی و مراثی بودند و هنگامی که کاروانیها قصد عزیمت به حج و زیارت عتبات را داشتند با خواندن اشعار در محلهها مردم را مطلع و حتی خیلیهایشان علمی برپا میکردند. انها با بیرقی سبز و سرخ چند روز در محله میگشتند و اشعاری ویژه میخواندند. بعضیها هم ابیاتی مناسب با مقصد سفر بهعنوان مثال درباره منا و عرفات یا نوشتههایی از حرمین شرفین مینوشتند.
هم برقه، هم استقبال
اینها هم از تعریفهای حاجکریم است، چاووشخوانی گاه به صورت تکخوانی و گاه گروهی انجام میشد. مراسم چاووشی در هنگام بازگشت زائر از سفر حج بهعنوان استقبال یا پیشواز اجرا میشد. در گذشته به دلیل کوچکی و خلوتی شهر، مسیر طولانیتری برای چاووشی در نظر گرفته میشد، اما حالا این مسیر محدود به در منزل افراد میشود، حتی بعضی از زائران ترجیح میدهند بی سروصدا داخل منازل شوند.
* این گزارش در شماره ۱۰۱ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۵ خردادماه سال ۱۳۹۳ منتشر شده است.